«در پناه تو»
01 شهریور 1403 - 1:33
شناسه : 308974
0

۳۱ مرداد ۱۴۰۳ / ۱۶:۳۹ از اولین حرکت دسته زائران به سرزمین فرات از گذشته تا امروز، ماه‌ها سفر بود و گاهی به سال می‌رسید اگر مسیر دورتر بود. امید رسیدن به مقصدی که عمری در آرزویش زندگی کرده بودی شوق رفتن و انتظار رسیدن را بی‌نهایت قابل تحمل می‌کرد. سال‌ها گذر می‌کرد و تو […]

ارسال توسط :
پ
پ

از اولین حرکت دسته زائران به سرزمین فرات از گذشته تا امروز، ماه‌ها سفر بود و گاهی به سال می‌رسید اگر مسیر دورتر بود. امید رسیدن به مقصدی که عمری در آرزویش زندگی کرده بودی شوق رفتن و انتظار رسیدن را بی‌نهایت قابل تحمل می‌کرد. سال‌ها گذر می‌کرد و تو آرزویت را از سال قبل بغل می‌کردی و به سال جدیدتر میاوردی، باز هم به امید؛ به امیدِ رسیدن، به امیدِ «زائر شدن». اما با شروعش ترس از نرسیدن داشتی؛ گاهی کسی یا کسانی، همان راهزنان سر راهت ظاهر می‌شدند و اگر کورسویی از چراغ عمرت باقی بود زنده می‌ماندی و هرچه بود مال آن‌ها می‌شد، گاهی تحملت کمتر از امیدت می‌شد و با حسرت می‌چرخیدی و راه خانه را پیش می‌گرفتی، یا گاهی ترس؛ ترسِ تمام شدن فرصت و آغاز یک ترس به نام «مرگ».
همه را در بقچه‌ای می‌پیچیدی و دلت قرص بود که پشتوانه‌ات قرآن همچون دعای مادر، کنارت در کیسه‌ای، صندوقی یا پرِ شال یا اصلا آویزِ ماشینت، تا مقصد تو را ایمن می‌کند و در پناه او روزنه‌ای برای نرفتن یا نرسیدن باقی نمی‌ماند.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی * Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.

WeCreativez WhatsApp Support
همکاران ما آماده دریافت نکته نظرات ، پیام و اخبار شما هستند.
با ما در تماس باشید ...👋