محمود حبیبی کسبی
گفته بودیم انتقامی سخت/ از تبارِ فرار میگیریم
دشمن ماست اهلِ لاف و خلاف/ ما ولی مَرد شور و شمشیریم
خون مظلوم نوحه میخواند/ نقشۀ انتقام در دست است
طی شده دوره بزن در رو/ کوچۀ الفرار بنبست است…
***
محمدمهدی سیار
در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسمالله مجراها و مرساها
اگر این ساحران اطوار میریزند طوری نیست
عصا در دست اینک میرسند از کوه موسیها
به حال خویش بگذارید خاک تیره را یاران
کسی چشمانتظار ماست آن بالا و بالاها
بیاید هرکه از فرهاد، شیرین عقلتر باشد
نباید هیچ کس جز ما و مجنونها و لیلاها
همین از سرگذشتن سرگذشت ماست انگاری
همین سرها… همین سرهای سرگردان صحراها
شب قدری رقم زد خون ما تقدیر عالم را
که همرنگ غروب ماست صبح سرخ فرداها
خوشا سربند یازهرا که پیشانینوشت ماست
خوشا «الله اکبر»ها خوشا «انا فتحنا»ها
***
افشین علا
«ناقوس مرگ»
بنگر چهسان تعبیر شد کابوس اسراییل
لرزید بر خود پیکر منحوس اسراییل
عمری تظاهر کرد بر روئینتنی اما
برداشت ایران پرده از سالوس اسراییل
دیگر به آژیر خطر هر دم کند تکرار
آهنگ مرگ خویش را ناقوس اسراییل
از پا فتاد ای خودفروشان قامت دشمن
پس دست بردارید، از پابوس اسراییل
بیم از چه دارید ای سران؟ جز عنکبوتی نیست
با بازوانی سست، اختاپوس اسراییل
محو چهاید ای رهبران؟ جز پای زشتی نیست
لنگان و کج زیر پر طاووس اسراییل
از عطسه چرکین غم تا خاک گردد پاک
باید که گردد ریشهکن ویروس اسراییل
رحمی نباید کرد بر این غاصبان وقتی
کودککشی فخر است در قاموس اسراییل
ای شمس خاور سر برآر از پرده چون دیگر
دارد به پتپت میرسد فانوس اسراییل
***
نغمه مستشار نظامی
فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غران حمزه باشد
شهر تاریک است وقتی نیست یار هم زبانی
خانه روشن میشود وقتی که مهمان حمزه باشد
بولهب لب بسته، پنهان میشود در خانه خود
آن زمان که یار اسلام و مسلمان حمزه باشد
صف به صف دشمن شکن، با نیزه شیر افکن خود
میشکافد کوه را وقتی خرامان حمزه باشد
زخم تحریم و غم شعب ابیطالب چه باشد
تا میان شام هجران، ماه تابان حمزه باشد
با رسولالله پیمان بسته با جان و دل خود
بر سر پیمان خود تا دادن جان، حمزه باشد
***
میلاد عرفانپور
در این مصاف، آذرخش غیرت به قلب «انصافمردهها» زد
به کوری چشم «خودفروشان» و «سجدهبرغرببُردهها» زد
که اژدهاییست هفتسر؟! نه! گریخت صهیون بیپدر؟ نه!
در آتش انتقام ما سوخت، داغ ذلت به گُردهها زد
دوباره این غیرت مجسم، سپاه «تهرانیِ مقدّم»
کشیده بر گوش «ننگ تسلیم را غنیمتشمردهها» زد
به «رعد» و «زلزال» مرگبارش، به تیر «سجیل» و «ذوالفقار»ش
مجال افعی شدن نداد و به گردن «مارخوردهها» زد
در این شب بیکران، شگفتا سپیدۀ غیرت شهیدان
ببین چه بیدارباشِ سختی به خیمۀ خواببردهها زد
انتهای پیام
ثبت دیدگاه