نادره جلالی میگوید: عباس زریاب خویی یکی از عاشقان ایران و زبان فارسی و به گواهی آثارش دره نادره تاریخ، ادب و فرهنگ ایران بود.
به گزارش مادوند، عباس زریاب خویی، از جمله پیشگامان و چهرههای ماندگار تاریخ معاصر این کهن مرز و بوم ۲۷ سال پیش، در ۱۴ بهمنماه ۱۳۷۳ درگذشت.
او درباره تولد خود گفته است: «من در ۱۵ ذیقعده ۱۳۳۷ هجری قمری به دنیا آمدهام. این تاریخ را دایی مرحوم من که تنها فرد باسواد در میان اقوام نزدیک ما بود در پشت قرآن خانوادگی نوشته بود و مطابق است تقریبا! با بیست و دوم تیرماه ۱۲۹۸ هجری شمسی و سیزدهم ژوئن ۱۹۱۹ مسیحی. هنگامی که ده سال پس از آن اداره ثبت احوال به شهر خوی آمد و گرفتن شناسنامه که در آن وقت «سجلّ احوال» نامیده میشد برای همه الزامی شد، پدر من هم سن تقریبی خود و اعضای خانواده خود را به یکی از کارمندان ثبت احوال گفت و او برای من سال ۱۲۹۷ شمسی را نوشت که البته با توجه به وضع آن زمان این اختلاف چندان مهم محسوب نمیشد.
زادگاه من شهر خوی از شهرهای آذربایجان غربی واقع در گوشه شمال غربی ایران است. سال تولد من و سالهای کودکی من سالهای پرآشوبی در تاریخ مملکت ما و به خصوص در شهر خوی بود. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ سبب شده بود که سربازان روسیه تزاری که از مدتها پیش برای پیشبرد مقاصد استعماری آن دولت و برای از میان بردن نهضت مشروطیت به ایران آمده بودند، از شهرهای شمالی و شمال غربی خارج شوند. این سربازان به هنگام خروج در شهر ما، بازارها و کاروانسراها را آتش زده بودند و عدۀ زیادی از بازرگانان و کسبه دچار ورشکستگی شده بودند…»
مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، در سالروز درگذشت عباس زریاب خویی یادداشتی را از نادره جلالی، پژوهشگر و مصحح و منتقد متون تاریخی منتشر کرده است. در این یادداشت میخوانیم: «دانشیمردی که هر چه بیشتر با او آشنا میشدی به ویژگیهای علمی و امتیازات معنویاش پی میبردی و درمییافتی او خیلی بالاتر از نوشتههایش جلوه میکند و حافظه نیرومندش گنجینهای آگنده از دانش و اطلاعاتی وسیع و گرانبهاست.
دکتر زریاب در عصر گذار از سنت به تجدد بالید. تحصیل در حوزه و دانشگاههای ایران و آلمان و تجربه علمآموزی دو سنت شرقی و غربی با توجه بر تسلط بر چندین زبان خارجی به همراه هوش سرشار و حافظه شگفتانگیز از او استادی جامعالاطراف و به قول دکتر زرینکوب «دایرهالمعارفی متحرک» ساخت که حضورش در عرصه علم و قلم راسخ و مستمر بود با اینکه کمتر مینوشت و به واسطه درک ارزش وقت، بیشتر میخواند. از اینرو، آثارش در بازار نشر امروزی که به لحاظ کمیت بسیارند و به کیفیت قلیل، ارزش آنها با نثری ادیبانه دوچندان دیده میشود و تصویرگر جایگاه والای فرهنگی اوست.
استادی که معتقد بود پیام شاهنامه دفاع از ملیت، قومیت و شرف ایرانی است. اگر ما به زبان فارسی مینازیم که یکی از غنیترین ادبیات جهان را دارد، این غنا محصول سیسال رنج فردوسی است. بنابراین، این فرهنگ غنی باید به نسل بعدی انتقال یابد و هیچ عمل خیری از سوی توانگران به اندازه کمک به پیشرفت فرهنگ و دانش شریف و بیشائبه نیست.
استادی که تاریخ ایران را بسیار خوب میشناخت و میگفت هر واقعه تاریخی را میتوان به صور مختلف تفسیر کرد اما وجود آن را نمیتوان انکار کرد و پیوسته بر این نکته تأکید داشت که داوری در باب اشخاص باید با توجه به محیط زندگی و عصر آنها صورت گیرد. او معتقد بود مورخ باید تیزبین، باهوش و قدری نیز از روانشناسی و علوم طبیعی بهرهمند باشد تا بتواند انگیزههای ورای هر سند، گفته و نوشته و روایتی را درک کند. امری که نیازمند بینش و دانش فوقالعاده است. بنابراین، داوری پژوهشگران را در باب اشخاص مهم تاریخی که غالباً بدون توجه به شرایط محیطی آنها صورت قرار گرفته است، نیازمند بازبینی میدانست.
گنجینه ذهن او در زمینههای گوناگون تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، بیهیچ مزد و منتی در برابر پرسشگران گشوده بود و هر کس به قدر توفیق از این بحر سبویی برمیگرفت. در باب رجال معاصر سیاسی، فرهنگی و ادبی ایران و سوابق اخلاقی، اجتماعی و سیاسی آنها دور از تعصب و جانبداری و تهمت و افترا سخن میگفت: به سیدضیاءالدین طباطبایی هرگز علاقهای نشان نمیداد و ذکاءالملک فروغی را از بزرگان و برجستگان فرهنگ این مملکت و از رجال درجه اول میدانست، و میگفت وثوقالدوله اگر ماجرای قرارداد ۱۹۱۹ نبود، در عرصه سیاست ایران از مردان بسیار بزرگ شناخته می شد. محیط طباطبایی را از فضلای درجه اول مملکت برمیشمرد که اگر پای مصالح ایران به میان میآمد، شعوبی محض و خالص جلوه میکرد و در برابر ادعاهای نویسندگان عرب که تحت تأثیر ملیتگراییهای قرون اخیر همه افتخارات عالم اسلام را به خود منسوب میدارند سخت میایستاد.
استاد زریاب به راستی در تواضع و فروتنی، انصاف و تقوی، نیکنفسی، مهر و محبت، وفاداری در دوستی، نوعدوستی و در کلامی کوتاه، در اخلاقمداری میان دوستان و اهل علم شهره بود و گرچه با وجود همه فضیلتها و خدمات علمی و فرهنگی، نامهربانیها دید، بدون هیچ توقعی در خلوت خود دمی از خواندن و تحقیق و پژوهش و شاگردپروری باز نایستاد. متأسفانه نسل جوان با او چنان که باید و شاید آشنا نیست، ولی آثار او در میان اهل علم، جایگاه خاص خود را داشته و برخی بارها تجدید چاپ شده است.
دکتر زریاب معتقد بود در جامعه امروزی بشر بیشتر از قبل اسیر مادیات و شهوات شده است و تنها عده بسیار اندکی میتوانند به قول افلاطون و ارسطو فضیلت را معیار قرار دهند و زریاب، از شمار اندک اصحاب فضیلت بود. بیم داشت که نسل جوان با هویت خود بیگانه شود و چه اندازه دوراندیش بود. میاندیشید که چگونه میتوان آنان را با ریشههای تاریخی و فرهنگی خود آشنا کرد و دوستی داد.
دکتر زریاب از دل سنت سر بر آورده بود و همواره از هویت خود دفاع کرد، ولی معتقد بود علاوه بر حفظ فرهنگ غنی و سرشار خود و انتقال آن به نسل آینده باید با دنیای امروز هم هماهنگ شد: فرهنگ مغربزمین را شناخت و با فرهنگ ملی خود تطبیق و پیوند داد و آگاهی تاریخی داشت. ویژگی نسل او آن بود که سنت را زندگی و تجربه کردند و هم دنیای صنعت را و برخورد جدید و قدیم را دیدند و بیشائبه ایران و ایرانی را دوست داشتند.
دکتر زریاب در روزگار ما یکی از بهترین پرچمداران فرهنگ ملی و اسلامی و از وارثان نمایان و برجسته این فرهنگ و به قول روانشاد ایرج افشار «استادی کممانند» بود.»
انتهای پیام
ثبت دیدگاه